راز دل
دوشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۵۹ ب.ظ
دلم از عاقبت کار خودش می ترسد / گاهی از معصیت و سادگیش می ترسد
من که در اوج جوانی به خطر افتادم / دلم از عاقبت این خطرش می ترسد
به دلم وعده ی توبه دهم از بی خردی / دلم از کوتهی عمر کَمَش می ترسد
با که از راز دل خسته ی خود دم بزنم ؟ / دلم از طعنه ی این مرد و زنش می ترسد
چشمم از روشنی بیخود، خود بیزار است / چون که از عاقبت راه بَدَش می ترسد
ای دل از راز به جان خفته ی خود حرف بزن / تا نگویند که از حرف دلش می ترسد
صید افتاده قفس را که دگر ترسی نیست / شاید از دوختن این دو لبش می ترسد
این دل بو الهو سم میل رهایی دارد / ولی از رهزنی دور و بَرَش می ترسد
این جوانی به خودش حال جوانی دارد؟ / یا که از پیری بی وقت دلش میترسد؟
این دل بی کس ما را به کسی کاری نیست / ولی هر بی هوسی از سخنش میترسد
دل "عباس" حزین را که دگر نایی نیست / به خدا از نگه مادر و غمگین شدنش می ترسد
دل زهرا به خدا خون شده از این دل من / چون که ازعاقبت این پسرش می ترسد
۹۴/۰۶/۲۳